۳۲
نوروز دارد می آید و من حوصله اش را ندارم. واقعیت این است که حوصله هیچ چیز را ندارم. همه چیز خوب است. من، مرد خانه، روزگار… اما گویی آن هیجان ٍ همیشگی ٍ آمدن ٍ بهار را، جایی میان ٍ همین روزگار گم کرده ام و تلاش از برای ِ یافتن اش را نیز بیهوده می دانم. بهار دارد می آید و من به همین کنج ِ آرامش ام، خشنودم.
نوشتن دیدگاه